معرفی وبلاگ
-وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. -هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن. دکتر شریعتی
صفحه ها
دسته
Mahdi_witsful

آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 146740
تعداد نوشته ها : 209
تعداد نظرات : 255
Rss
طراح قالب
GraphistThem226
مردی و کاری!
من یک وقت زمان ریاست‌جمهورى، در شوراى عالى انقلاب فرهنگى جمله‌اى را از کتاب "سیاست‌نامه"ی خواجه نظام‌الملک نقل کردم. این کتاب، یکى از متون بسیار زیبا و فاخرِ ادبى ماست. با این‌که هفتصد، هشتصد سال از آن زمان مى‌گذرد- دوره‌ى سلطان سنجر یا ملکشاه- در عین ‌حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتى آن را مى‌خواند، لذت مى‌برد. به‌هرحال، یکى از توصیه‌هایى که به شاهِ زمان خودش مى‌کند، این است: "زنهار! مردى را دو کار مفرمایى؛ مردى و کارى!"
راست مى‌گوید؛ یک مرد، یک کار. البته خود خواجه نظام‌الملک ده تا کار داشته! ولى به قول سعدى:
جز به خردمند مفرما عمل             گرچه عمل کار خردمند نیست
خردمند مدیریت مى‌کند؛ اما عمل را به عهده‌ى دیگران مى‌گذارد. به‌هرحال، "مردى و کارى". به این نکته هم اهمیت بدهید؛ خیلى مهم است.
دیدار با رئیس و مدیران سازمان صدا و سیما
11/09/1383
دسته ها : خاطرات امام
شنبه 1388/8/2 9:13
هیبت سلطانى او را گرفت

من در دوران اختناق، استاد معروف عالى‏مقامى را مى‏شناختم که روى کفش شاه آن وقت -محمدرضا- افتاد! اساتید در صفى ایستاده بودند و محمدرضا از برابر آنها عبور می‌کرد و این شخص روى پاى او افتاد!

از این کارها می‌کردند، اما چه کسانى؟ تیمسارها. اما یک عالم، یک دانشمند، یک محقق -که واقعاً هم این آدم محقق است- فاضل، نام‏آور، نامدار، چه‏قدر تحقیقات، چه‏قدر کتاب، روى پاى او افتاد! شاگردهایش ملامت کردند: استاد، شما؟! آخر آن شخص که بى‏سواد است! عالم‏ جماعت کسى را قبول ندارد؛ سیاست برایش مسئله‌ای نیست؛ نگاه می‌کند ببیند چه کسى عالم است. اصلاً براى عالم، جاذبه و ارزشى بالاتر از علم نیست. بدترین فحش در محیط اهل علم، لقب «بى‏سوادى» است؛ هیچ فحشى از این بالاتر نیست؛ در همۀ محیطهاى علمى همین‏گونه است؛ آن وقت آن عالم روى پاى یک جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقایش ملامت کردند و او هم جوابى نداشت؛ گفت: هیبت سلطانى من را گرفت!

این عبارت، همان وقتها در محیط‌هاى دانشگاه که دوستان ما مى‏رفتند و مى‏آمدند، معروف شد و علما و دانشمندانِ آن وقت، به کسانى که هیبت سلطانى آنها را مى‏گیرد، و کسانى که جز هیبت علم چیزى آنها را نمى‏گیرد، تقسیم مى‏شدند! البته همان وقت هم دانشمندانى مثل همان آدم داشتیم که حتى با فقر مى‏ساختند، براى اینکه به سمت آنها نگاه نکنند؛ نه اینکه روى پایشان نیفتند، یا دستشان را نبوسند، یا تواضعشان نکنند؛ نه، اصلاً خودشان را بالاتر از این مى‏دانستند که به فکر آن دستگاه‌هاى جاهل و دور از معرفت بیفتند. زندگى پولى و مادى را اصلاً کم‏ارزش‏تر از این مى‏دانستند که خودشان را به آن آلوده کنند.
 
بیانات دیدار روسای دانشگاههای علوم پزشکی در اول آبان 1369
دسته ها : خاطرات امام
شنبه 1388/8/2 8:56
X